تأثیر اشتباه قاتل در شخص و شخصیّت مجنیٌ‌علیه

جرایم علیه اشخاص از جمله مباحث مهم حقوق کیفری اختصاصی است که به دو بخش جرایم علیه تمامیّت جسمانی و جرایم علیه شخصیّت معنوی تقسیم می‌شود. در این بین جرایم علیه تمامیّت جسمانی (مثل قتل، قطع عضو، جرح، ضرب، سقط جنین) نسبت به جرایم علیه شخصیّت معنوی (همچون توهین، افترا، قذف، نشر اکاذیب و…) از اهمّیت بیشتری برخوردارهستند.

در بین جرایم علیه تمامیّت جسمانی، جرم قتل نیز از همه مهمتر است چرا که بنا به تعریف، قتل عبارت است از سلب حیات از انسان زنده. به این ترتیب جرم قتل، با ارزش‌ترین موهبت الهی به انسان را که همان جسم و جان او باشد، از وی می‌گیرد. بنابراین در همة نظام‌های حقوقی دنیا، جرم قتل از اهمّت قابل ملاحظه‌ای برخوردار می‌باشد و به خصوص برای نوع عمدی آن مجازات‌های سنگینی همچون اعدم یا حبس ابد در قوانین کیفری کشورهای مختلف پیش‌بینی شده است.

امّا در بررسی انواع قتل‌ها، گاهی با مصادیق و مواردی مواجه می‌شویم که در آنها قاتل بر اثر «اشتباه در شخص مقتول» (اشتباه در هدف) یا «اشتباه در شخصیّت مقتول» (اشتباه در هویّت) مرتکب قتل شده است.

 

معنی اشتباه 

 

اشتباه عبارت است از عدم آشنایی مرتکب به جرم بودن عمل خود. البته آنچه که امروزه مسلّم می‌باشد این است که عامل «اشتباه» به طور کلّی در حوزة حقوق جزای عمومی به عنوان یکی از «علل رافع مسئولیّت کیفری» (یا به عبارت دقیق‌تر «علل مانع مسئولیّت کیفری») قلمداد می‌گردد؛ لکن برای ارزیابی نتایج اشتباه، باید «اشتباه حکمی» را از «اشتباه موضوعی» متمایز ساخت. در مورد جرم قتل و تأثیر اشتباه موضوعی در آن نیز به نظر می‌رسد که تحلیل قضیه کمی پیچیده باشد به طوری‌که باید بین دو فرض «اشتباه قاتل در شخص مجنیٌ‌علیه» و «اشتباه قاتل در شخصیّت بزه‌دیده» قائل به تفکیک شد؛ زیرا هر کدام از این اشتباهات منجر به تحقّق نوع خاصّی از قتل می‌گردند که تبعاً مجازات متفاوتی را نسبت به دیگری دارا هستند. به همین دلیل، در این نوشتار در مبحث اوّل به بررسی «مفهوم شُبهه در حقوق کیفری اسلام و ایران» پرداخته شده و در مباحث دوم و سوم نیز «تأثیر اشتباه قاتل در شخص مجنیٌ‌علیه» (قتل ناشی از اشتباه در هدف) و «تأثیر اشتباه قاتل در شخصیّت بزه‌دیده» (قتل ناشی از اشتباه در هویّت) از دیدگاه حقوق جزای اسلام و ایران مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.

مبحث اوّل: مفهوم شُبهه در حقوق کیفری اسلام و ایران

قتل خطایی

برای تحقّق جرایم عمدی اِحراز «عَمد در فعل» یا همان «سو‍ءنیّت عام» مرتکبان (یعنی ارادة خودآگاه آنها در ارتکاب عمل مجرمانه) شرط است. بنابراین به طور مثال، سارق باید با «علم و آگاهی به نامشروع بودن فعل خود» (عدم جَهل به حُکم) و «معرفت به کیفیّت فعل مجرمانة خویش» (عدم جَهل به موضوع)، عمد و اراده در ارتکاب جرم خود داشته و خواستار فعل مجرمانه باشد. مطابق مادّة ۱۴۴ قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱ر۲ر۱۳۹۲: «در تحقّق جرایم عمدی، علاوه بر علم مرتکب به موضوع جرم، باید قصد او در ارتکاب رفتار مجرمانه اِحراز گردد. در جرایمی که وقوع آنها بر اساس قانون منوط به تحقّق نتیجه است، قصد نتیجه یا علم به وقوع آن نیز باید مُحرز شود.»

البته در تحقّق برخی جرایم عمدی همچون توهین، «سوء‌نیّت خاص» مرتکبان شرط نیست و همچون همة جرایم دیگر، اصولاً «انگیزه» متّهمان در ارتکاب جرم بی‌تأثیر می‌باشد. لکن قانونگذار در مورد برخی جرایم، حدوث «شُبهه» را جزء یکی از موانع مسئولیّت کیفری مرتکب دانسته است. حدوث شُبهه نیز مربوط به فعل و انفعالات ذهنی مرتکب می‌باشد که در اصطلاح حقوق کیفری، «عُنصر روانی جرم» یا «عنصر معنوی جرم» نامیده می‌شود.

«شُبهه» به معنی «اِشکال در تمییز دادن حلال از حرام» می‌باشد. به عبارت دیگر، «شُبهه» امری است که در آن انسان نتواند حکم به صواب یا خطا کند و در تشخیص حق از باطل دچار شک و تردید گردد. منشأ شک و تردید در حلال یا حرام بودن نیز دو چیز است که عبارتند از:‏

اوّل- شک و تردید در حُکم: که از دیدگاه فقهی «شُبهة حُکمیّه» (شبهة حکمی) نامیده می‌شود و عبارت است از اینکه حکم موضوعی کلّی برای مرتکب معلوم نباشد. به عبارت دیگر، مثلاً هرگاه حکم حُرمت سرقت برای سارق معلوم نباشد، شُبهة حُکمیّه در مورد فردی که این حکم را نمی‌دانسته یا در آن شک و تردید داشته، تحقّق یافته است.

دوم- شک و تردید در موضوع: که از دیدگاه فقهی «شُبهة موضوعیّه» (شبهة موضوعی) نامیده می‌شود و عبارت است از اینکه حکم موضوعی کلّی برای مرتکب معلوم باشد لکن موضوع خاصّی از آن به جهتی مورد تردید قرار گیرد. به عبارت دیگر در شُبهة موضوعی، مرتکب حکم یک مسئلة کلّی را می‌داند، امّا نمی‌داند یا تردید دارد که آیا فلان موضوع نیز جزء این حکم است یا خیر. به این ترتیب، مثلاً هرگاه حکم حُرمتِ شُرب مُسکر یا شُرب خَمر برای فردی معلوم باشد، امّا او نداند یا مردّد باشد که مایع درون لیوان، مسکر یا خمر محسوب می‌شود یا خیر و در عمل نیز آن مایع را بنوشد، شُبهة موضوعیّه دربارة مرتکب تحقّق یافته است.

همچنان‌که واضح است، علّت شُبهه (اعم از حُکمی و موضوعی) گاهی «تردید و شک» مرتکب بوده و گاهی نیز «ناآگاهی» او می‌باشد. بنابراین از دیدگاه حقوق کیفری، علّت شُبهه دو چیز است: یکی «اشتباه» مرتکب در حُکم یا موضوع عمل مجرمانه و دیگری «جَهل» مرتکب در حُکم یا موضوع عمل مجرمانه.‏

البته برخی از حقوقدانان با قدری تسامح، مفاهیم «اشتباه» و «جهل» را یکی دانسته و آنها را در یک سرفصل مورد بررسی قرار داده‌اند؛ لکن باید توجّه داشت که از دیدگاه دقیق حقوقی، «اشتباه» و «جهل» تا اندازه‌ای با هم تفاوت دارند به این ترتیب که در «اشتباه» درجاتی از آگاهی به حُکم یا موضوع برای مرتکب وجود دارد هرچند که این میزان آگاهی برای او مفید علم نبوده و فقط باعث ایجاد شک و تردید در وی می‌شود. امّا در «جهل» هیچ نوع علم و آگاهی برای مرتکب وجود ندارد و لذا او «جاهل» محسوب می‌گردد.‏

حقوقدانان کیفری ایران معمولاً در آثار خود همچون فقهای شیعه، اشتباه را به دو نوع حُکمی و موضوعی تقسیم کرده‌اند. اشتباه حُکمی نیز از دیدگاه این حقوقدانان به دو نوع طبقه‌بندی شده است: ۱- اشتباه ناشی از تفسیر غلط قانون، ۲- اشتباه ناشی از جهل به قانون.‏

‏«اشتباه ناشی از تفسیر غلط قانون» به علّت تفسیر نادرست مرتکب و عدم درک صحیح او از مضمون و مفاد قانون می‌باشد. بنابراین، علی‌الاصول این نوع اشتباه مطلقاً در مسئولیّت کیفری تأثیری ندارد.‏

امّا در مورد «اشتباه ناشی از جهل به قانون«، مطلب کمی پیچیده است. در حقوق ایران قاعدة کلّی این است که به موجب مادّة ۱ قانون مدنی (اصلاحی مورّخ ۱۴ر۸ر۱۳۷۰): «مصوّبات مجلس شورای اسلامی و نتیجة همه‌پُرسی، پس از طی مراحل قانونی به رئیس‌جمهور ابلاغ می‌شود. رئیس‌جمهور باید ظرف مدّت پنج روز آن را امضاء و به مجریّان ابلاغ نماید و دستور انتشار آن را صادر کند و روزنامه رسمی موظّف است ظرف ۷۲ ساعت پس از ابلاغ، منتشر نماید.» همچنین بر اساس تبصرة این مادّه (اصلاحی مورّخ ۱۴ر۸ر۱۳۷۰): «در صورت اِستنکاف رئیس‌جمهور از امضاء یا ابلاغ در مدّت مذکور در این مادّه، به دستور رئیس مجلس شورای اسلامی، روزنامه رسمی موظّف است ظرف مدّت ۷۲ ساعت مصوّبه را چاپ و منتشر نماید.» به هر حال مطابق مادّة ۲ قانون مدنی (اصلاحی مورّخ ۲۹ر۸ر۱۳۴۸): «قوانین ۱۵ روز پس از انتشار، در سراسر کشور لازم‌الاجرا است مگر آنکه در خود قانون، ترتیب خاصّی برای موقع اجرا مقرّر شده باشد.» ضمناً طبق مادّة ۳ قانون مدنی مصوّب ۱۸ر۲ر۱۳۰۷: «انتشار قوانین باید در روزنامه رسمی به عمل آید.» به این ترتیب، مسلّم است که پس از انتشار قانون و گذشت مهلت پانزده روزة مقرّر در مادّة ۲ قانون مدنی، دیگر ادّعای جهل به قانون و بی‌اطّلاعی از آن پذیرفته نخواهد شد.‏ با عنایت به مواد فوق، قاعدة کلّی در «امور مدنی» این است که ادّعای جهل به قانون مطلقاً پذیرفته نیست؛ لکن حتّی در این زمینه نیز استثنائاتی در حقوق ایران وجود دارد. برای مثال، هرگاه زن و مردی بدون اطّلاع از موانع قانونی نکاح با یکدیگر ازدواج نمایند، رابطة آنها نامشروع تلقّی نشده و آثار نکاح صحیح بر آن بار خواهد شد.‏

در «امور کیفری» نیز اصل کلّی این است که «اشتباه ناشی از جهل به قانون» تأثیری بر مسئولیّت جزایی مرتکب ندارد؛ لکن این نوع اشتباه که اصطلاحاً «جهل به قانون» نامیده می‌شود، در مواردی به صورت کاملاً استثنایی در حقوق اسلام و ایران جزء علل مانع مسئولیّت کیفری محسوب می‌گردد. به این ترتیب در فقه جزایی اسلام و حقوق کیفری ایران، برخلاف برخی از نظام‌های حقوقی دیگر، رافعِ مسئولیّت نبودنِ جَهل حُکمی یک قاعدة مطلق نمی‌باشد، بلکه این ادّعا در موارد خاصّی قابل پذیرش است. به موجب مادّة ۱۵۵ قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱ر۲ر۱۳۹۲: «جَهل به حُکم، مانع از مجازات مرتکب نیست مگر اینکه تحصیل عِلم عادتاً برای وی ممکن نباشد یا جهل به حُکم شَرعاً عُذر محسوب شود.»‏

همانطور که واضح است، صدر مادّة فوق در مورد بحث جهل به قانون، حکم اصلی را مقرّر کرده که مطابق آن «جَهل به حُکم، مانع از مجازات مرتکب نیست.» امّا ذیل همین مادّه، دو استثناء بر حکم اصلی بیان کرده است که در مورد آنها جهل مرتکب به قانون مورد پذیرش قرار می‌گیرد. این دو استثناء عبارتند از: ۱- «تحصیل عِلم عادتاً برای مرتکب ممکن نباشد.» ۲- «جَهل به حُکم شَرعاً عُذر محسوب شود.»‏

به این ترتیب، مقنّن در استثنای دوم مذکور در مادّة ۱۵۵ قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱ر۲ر۱۳۹۲، به مواردی اشاره نموده که از دیدگاه شرع اَنور اسلام، جهل به حُکم برای مرتکب، عُذر محسوب شده و به همین دلیل از مجازات معاف می‌گردد. از آنجایی که کلّیّة جرایم حدّی مذکور در قانون مجازت اسلامی، منبعث از رویکردهای شارع مقدّس اسلام هستند، لذا جهل به حُکم در مورد آنها، شرعاً عُذر محسوب می‌شود. البته در حقوق جزای اسلام، جهل به دو نوع «جهل تَقصیری» و «جهل قُصوری» تقسیم می‌گردد. «جهل تقصیری» به این معنی است که شخص جاهل، می‌توانسته از حکم آگاه شود و امکان رفع جهل را داشته است لکن در اثر سهل‌انگاری و تقصیر به دنبال آگاهی نرفته باشد. امّا «جهل قُصوری» به این معناست که شخص جاهل، در شرایطی قرار گرفته باشد که اساساً به هیچ وجه نمی‌توانسته دسترسی به حُکم پیدا کرده و از آن آگاه شود.‏

فقها در مباحث خود معمولاً جهل قُصوری را (که بدون تقصیر شخص بوده است) رافع مسئولیّت کیفری جاهل می‌دانند لکن در مورد جهل تقصیری، بین «جاهل مُقصّر مُلتفت» و «جاهل مُقصّر غیرمُلتفت» تفاوت قائل شده‌اند. بر این اساس، جهل تقصیری زمانی موجب زائل شدن مسئولیّت کیفری می‌گردد که جاهلِ مُقصّر، غیرمُلتفت بوده و متوجّه نباشد؛ امّا جاهلِ مُقصّرِ مُلتفت و متوجّه، معذور نبوده و دارای مسئولیّت کیفری است.‏

به هر حال، مادّة ۲۱۷ قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱ر۲ر۱۳۹۲ چنین مقرّر داشته است: «در جرایم موجب حدّ، مرتکب در صورتی مسئول است که علاوه بر داشتن عِلم، قصد و شرایط مسئولیّت کیفری، به حُرمت شرعی رفتار ارتکابی نیز آگاه باشد.» بنابراین طبق این مادّه، جهل و عدم آگاهی مرتکب به حُرمت شرعی جرم حدّی، جزء علل مانع مسئولیّت کیفری محسوب می‌گردد. این‌گونه معافیّت‌های قانونی، مبتنی بر روایاتی است دال بر اینکه حضرت علی(ع) در موارد متعدّدی قبل از اجرای مجازات حدّ، در مورد اینکه آیا مجرم نسبت به حُرمت عمل خود اطّلاع داشته است یا خیر، اِستفسار می‌نموده و تنها در صورت آگاهی وی نسبت به حُرمت عمل، او را محکوم به تحمّل حدّ می‌کرده‌اند. شعبة شانزدهم دیوان ‌عالی کشور ایران نیز در دادنامة شمارة ۸ صادره در سال ۱۳۷۱، با توجّه به سنّ کم متّهم (یعنی شانزده سال)، علم و آگاهی وی نسبت به حُرمت موضوع را قابل تخدیش دانسته است.‏

به طور کلّی، حقوق جزای اسلام قاعدة معروف «تُدرأ الحُدود بِالشُّبَهات» را دارا می‌باشد که مورد قبول همه فقهای امامیّه بوده و به قاعدة «دَرأ» مشهور است. این قاعده مستند به روایاتی از حَضَرات معصومین(ع) است که بر اساس آن حدود را باید با حدوث شُبهه ساقط کرد. کلمة «حدود» مذکور در این قاعده نیز اعم از هر نوع کیفری است و نه فقط حدّ به معنای خاص. پس باید با بروز شک و تردید و حتّی ظنّ و گمان در وقوع جرم یا شرایط بزه یا شرایط مسئولیّت کیفری، از اجرای مجازات خودداری نمود. در واقع، مقتضی است که کیفرها فقط در مواردی جاری گردند که در مورد حدوث جرم و شرایط آن و همچنین اوصاف لازم برای تحقّق مسئولیّت کیفری مرتکب، قطع و یقین و صددرصد علم وجود داشته باشد. بنابراین همانطورکه معروف است «اگر ده نفر جانی از چنگال عدالت بگریزند بهتر است از اینکه فرد بی‌گناهی مجازات گردد.» قانونگذار ایران نیز با توجّه به نظر مشهور فقهای شیعه، عنوان مبحث ششم از فصل یازدهم از بخش دوم از کتاب اوّل قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱ر۲ر۱۳۹۲ را «اِعمال قاعدة درأ» گذارده و ۲ مادّه به آن اختصاص داده است. مطابق مادّة ۱۲۰ این قانون: «هرگاه وقوع جرم یا برخی از شرایط آن و یا هر یک از شرایط مسئولیّت کیفری مورد شُبهه یا تردید قرار گیرد و دلیلی بر نفی آن یافت نشود، حسب مورد، جرم یا شرط مذکور ثابت نمی‌شود.» این مادّه به طور مطلق از عبارت «جرم» استفاده کرده و آن را مقیّد ننموده است. لذا تفسیر ظاهری، آن است که همة جرایم را در بر می‌گیرد.‏

امّا مادّة ۱۲۱ قانون مجازات اسلامی فقط اختصاص به حدوث شُبهه در جرایم حدّی دارد. بر اساس این مادّه: «در جرایم موجب حدّ به استثنای مُحاربه، اِفساد فی‌الارض، سرقت و قَذف، به صِرف وجود شُبهه یا تردید و بدون نیاز به تحصیل دلیل، حسب مورد، جرم یا شرط مذکور ثابت نمی‌شود.» به این ترتیب، به صِرف وجود شُبهه یا تردید در وقوع یا شرایط تحقّق کلّیّة جرایم حدّی (به استثنای چهار جرم مُحاربه، اِفساد فی‌الارض، سرقت و قَذف) بدون نیاز به تحصیل دلیل، این جرایم ثابت نمی‌گردند.

قتل شبه عمد

مشابة قاعدة «دَرأ» در حقوق جزای اسلام، در حقوق جزای فرانسه هم وجود دارد که بر اساس آن «شک باید به نفع متّهم تفسیرشود.» وجود این قاعده در حقوق فرانسه، منبعث از «اصل تبرئة متّهم در حال شک» است که خودش جزء نتایج «اصل تفسیر مضیّق قوانین جزایی» و «اصل برائت» محسوب می‌شود. بنابراین اگر دادگاه شک کند که فردی، مجرم است یا خیر، اصل را بر برائت متّهم قرار داده و او را محکوم نکرده و مجرم قلمداد نمی‌کند.‏

از جمله دلائل مهم دیگر عدم مسئولیّت کیفری شخص جاهل و ناآگاه بر اساس سنّت قولی معصومین(ع)، حدیث معروف «رَفع» است که منقول از پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) فرمود: «رُفِعَ عَن اُمّتی تِسعَه الاَشیاء: الخَطا وَ النِّسیان وَ مَا اُکرِهُوا عَلَیه وَ مَا لا یَعلَمون وَ مَا لا یُطیقون وَ مَا اضطرُّ‌و اِلَیه وَ الحَسَد وَ الطِّیرَه وَ التَّفَکُّر فِی الوَسوَسه فِی الخَلق ما لَم یَنطِق بِشَفَه.» یعنی: از امّت من مؤاخذه از نُه چیز برداشته شد: خطا و فراموشی و آنچه به آن اکراه شده‌اند و آنچه نمی‌دانند و آنچه که از طاقتشان خارج است و آنچه که به آن ناچار و مُضطر شده‌اند و حَسد و فال بد و اندیشیدن در وسوسة در آفرینش تا زمانی که به زبان آورده نشود. [شیخ حُر عامِلی: وَسائِلُ‌الشّیعه اِلی تَحصیل‌المَسائِل الشّرعیّه، جلد ۱۵، ص ۳۶۹؛ شیخ صدوق: خِصال، جلد ۲، ص ۴۱۷؛ شیخ صدوق: التوحید، ص ۳۵۳]‏

در سیستم حقوقی برخی کشورها همچون آلمان، سوئیس، نروژ، فنلاند و سوئد نیز دفاع «جهل به قانون» در موارد معدودی پذیرفته شده است. لکن در کامن لا، جهل به قانون تحت هیچ شرایطی به عنوان یک دفاع معتبر قابل پذیرش نمی‌باشد، حتّی اگر جهل به قانون اثبات شده و متّهم نیز هیچ‌گونه قُصور یا تقصیری در جهل خود نداشته باشد. برای مثال در دعوای بِیلی در سال ۱۸۰۰ میلادی، دادگاه‌های انگلستان متّهم را به ارتکاب جرمی محکوم کردند که وی در حین انجام سفر دریایی با کِشتی مرتکب آن شده بود و این عمل در اثنای همان سفر دریاییِ وی جرم شناخته شده بود؛ یعنی اینکه او نه تنها نسبت به جرم بودن عمل خود مطّلع نبوده، بلکه هیچ وسیله‌ای نیز برای کسب اطّلاع در اختیار نداشته است.‏

موافقان و طرفداران قاعدة «جهل به قانون رفع تکلیف نمی‌کند»، برای نظر خود دلایلی را ذکر کرده‌اند که مهمترین آنها عبارتند از: ‏

‏۱- وضع هر قانونی کم و بیش ارتباط به منافع جامعه دارد و مقنّن بر اساس مصالحی آن را تصویب کرده است. بنابراین نظم عمومی اقتضاء می‌کند که ارادة قانونگذار بر تمام مردم به طور یکسان حکومت نماید. البته درست است که برای آگاه شدن عموم مردم از قوانین چاره‌جویی‌هایی شده و نشر قانون همراه با تشریفاتی است که هر کس علاقه‌مند به دانستن آن باشد، به آسانی می‌تواند روزنامه رسمی را مطالعه کند، لکن از این تشریفات نباید چنین نتیجه گرفت که شرط اجرای قانون در مورد هر شخص، علم او به مفاد قانون است. زیرا در این صورت، تنها حقوقدانان ورزیده- آن هم در رشتة خاص خود- مکلّف به رعایت قوانین می‌شوند و با این ترتیب، قانون به جای اینکه موجب نظم اجتماع گردد، سبب ایجاد هرج و مرج در روابط حقوقی اشخاص خواهد شد.‏

‏۲- قاعدة «جهل به قانون رفع تکلیف نمی‌کند» بر این فرض قانونی استوار است که «همة افراد جامعه قانون را می‌دانند.» در مورد افرادی هم که درصدد آگاه شدن از قانون برنیامده‌اند، فرض این است که در این مورد مُسامحه و سهل‌انگاری نموده‌اند و لذا به بهانة این تقصیر، نبایداز تحمّل نتایج آن معاف گردند. لازمة این موضوع نیز آن است که قانون تمامی اشخاصی را که برای آنها وضع شده است، دربرگیرد هرچند که در واقع اکثر آنها، جاهل و ناآگاه به وجود قانون باشند. به همین دلیل در علم حقوق عبارت معروفی وجود دارد که می‌گوید: «جهل به حُکم، رفع تکلیف نمی‌کند.»‏

‏۳- در صورت پذیرش ادّعای جهل به قانون، همة متّهمین با طرح این ادّعا از مسئولیّت کیفری خواهند گریخت.‏

‏۴- از آنجایی که جرایم، اَعمال ضدّ اخلاق نیز می‌باشند، لذا محکوم کردن کسی به ارتکاب جرم، حتّی در صورت جهل وی نسبت به جرم بودن عمل خود، بلااِشکال است، چراکه در هرحال او می‌داند که کار خلاف اخلاقی را مرتکب می‌شود.‏

از سوی دیگر، مخالفان و منتقدان قاعدة «جهل به قانون رفع تکلیف نمی‌کند» نیز برای دیدگاه خود دلایلی را ابراز نموده‌اند که اهمّ آنها عبارتند از:‏

‏۱- این اِشکال را که در صورت پذیرش ادّعای جهل به قانون، همة متّهمین با طرح این ادّعا از مسئولیّت کیفری خواهند گریخت، با قرار دادن بار اثباتِ جهلِ به قانون بر دوش مدّعیِ آن، می‌توان برطرف کرد. ‏

‏۲- یکی از حقوقدانان انگلیسی به نام «مول» با جملة طنزآمیزی این فرض قانونی را که «همة افراد جامعه قانون را می‌دانند»، مورد ایراد قرار داده است. او می‌نویسد: «همة افراد، آگاه به قانون فرض شده‌اند، مگر قضات که یک دادگاه تجدیدنظر برای تصحیح اشتباهات آنان تشکیل شده است.» در حقیقت نویسندة مذکور با بیان این جمله، پذیرش این فرض را که «همة افراد جامعه قانون را می‌دانند»، در مورد مردم عادی کوچه و بازار غیرمعقول دانسته است.‏

‏۳- طرفداران قاعدة «جهل به قانون رفع تکلیف نمی‌کند» معتقدند که محکوم کردن کسی به ارتکاب جرم، حتّی در صورت جهل وی نسبت به جرم بودن عمل خود، بلااِشکال است، زیرا در هرحال او می‌داند که کار خلاف اخلاقی را مرتکب می‌شود. لکن مخالفان و منتقدان قاعدة مذکور در پاسخ به این استدلال چنین بیان داشته‌اند که این حرف تنها در مورد «جرایم اصلی» (همچون قتل عمد، سرقت، تجاوز جنسی و نظایر آنها) صدق می‌کند نه در مورد جرایم بی‌شمار دیگری که «جرایم مصنوعی» یا «جرایم قراردادی» نامیده شده و امروزه برای تنظیم روابط اجتماعی بین مردم وضع گردیده‌اند. در واقع «جرایم قراردادی» معمولاً از لحاظ بار اخلاقی، خُنثی می‌باشند و بنابراین نمی‌توان کسی را که بدون آگاهی نسبت به جرم بودن آنها، مرتکب این‌گونه اَعمال می‌شود با این استدلال که وی در هر حال می‌دانسته که عملش خلاف اخلاق است، محکوم به مجازات کرد. برای مثال، مجازات کردن کاسبی که از مقرّرات صِنفی اطّلاعی نداشته و بدون اخذ جواز کسب، برخلاف مقرّرات به کار مشغول شده است، قابل تأمّل می‌باشد.‏ به این ترتیب، به طور خلاصه از دیدگاه مخالفان و منتقدان قاعدة «جهل به قانون رفع تکلیف نمی‌کند»، پذیرش ادّعای جهل به قانون در صورتی مقرون به صواب و مصلحت خواهد بود که:‏

اوّلاً- مدّعی جهل بتواند ادّعای خود را اثبات کند؛ ثانیاً- عمل ارتکابی متّهم، خلاف بیّن اصول اخلاقی نباشد؛ و ثالثاً- مرتکب در جهل خود قصور یا تقصیری نداشته باشد. به نظر می‌رسد قانونگذار ایران نیز با پذیرش محدود ادّعای جهل به قانون، در همین راستا گام برداشته است.‏

مقنّن ایران در مادّة۲۲۱ قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱ر۲ر۱۳۹۲ به صورت مطلق عبارت «شُبهه» را به کار برده و برای آن قیدی ذکر نکرده است. بنابراین تفسیر ظاهری، آن است که منظور قانونگذار از بیان عبارت «وَطی به شُبهه» در این مادّه، مطلق «شُبهه» بوده و لذا هم شُبهة حُکمی (اعم از اشتباه حکمی یا جهل حکمی) و هم شُبهة موضوعی (اعم از اشتباه موضوعی یا جهل موضوعی) را در بر می‌گیرد.

در همین زمینه، صدر مادّة ۲۱۸ قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱ر۲ر۱۳۹۲ نیز مقرّر نموده است که در جرایم موجب حدّ، هرگاه متّهم ادّعای فقدان علم در زمان ارتکاب جرم نماید، در صورتی که احتمال صِدق گفتار وی داده شود، ادّعای مذکور بدون نیاز به بیّنه و سوگند پذیرفته می‌شود. بدیهی است که در مادّة فوق، ادّعای متّهم مبنی بر «فقدان عِلم» به معنای ادّعای او مبنی بر «اشتباه و جَهل» می‌باشد و از دیدگاه فقهی نیز «اشتباه و جهل» به معنای «شُبهه» هستند.

لذا تفسیر منطقی و تحلیل حقوقی- فقهی صدر مادّة ۲۱۸ قانون مجازات اسلامی این است که در جرایم موجب حدّ، هرگاه متّهم ادّعای وجود شُبهه در زمان ارتکاب جرم نماید، در صورتی که احتمال صِدق گفتار وی داده شود، ادّعای مذکور بدون نیاز به بیّنه و سوگند پذیرفته می‌شود. بنابراین می‌توان گفت نظام عدالت کیفری اسلام و ایران، اجرای کلّیّة مجازات‌ها را فقط در مواردی که هیچ نوع شک و شُبهه‌ای در وقوع جرم و شرایط آن و همچنین شرایط مسئولیّت کیفری متّهم وجود نداشته باشد، عادلانه می‌دانند. به همین دلیل است که مادّة ۹۱ قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱ر۲ر۱۳۹۲ چنین اِشعار داشته است:

«در جرایم موجب حدّ یا قصاص هرگاه افراد بالغ کمتر از هجده سال، ماهیّت جرم انجام شده و یا حُرمت آن را درک نکنند و یا در رشد و کمال عقل آنان شُبهه وجود داشته باشد، حسب مورد با توجّه به سنّ آنها به مجازات‌های پیش‌بینی شده در این فصل (فصل دهم- مجازات‌ها و اقدامات تأمینی و تربیّتی اطفال و نوجوانان) محکوم می‌شوند.» البته به موجب تبصرة این مادّه: «دادگاه برای تشخیص رشد و کمال عقل می‌تواند نظر پزشکی قانونی را استعلام یا از هر طریق دیگر که مقتضی بداند، استفاده کند.»‏به این ترتیب، در جرایم موجب حدّ یا قصاص هرگاه افراد بالغ کمتر از هجده سال، ماهیّت جرم انجام شده و یا حُرمت آن را درک کنند و یا در رشد و کمال عقل آنان شُبهه وجود نداشته باشد، حسب مورد همانند افراد بالغ بالای هجده سال مجازات می‌گردند.

البته لازم به ذکر است که «به کلّیّة جرایم اطفال و افراد کمتر از هجده سال تمام شمسی در دادگاه اطفال و نوجوانان رسیدگی می‌شود.» (مادّة ۳۰۴ قانون آیین دادرسی کیفری مصّوب ۴ر۱۲ر۱۳۹۲) لکن «جرایم مشمول صلاحیّت دادگاه کیفری یک و همچنین انقلاب در مواردی که با تعدّد قاضی رسیدگی می‌شود اگر توسّط افراد بالغ زیر هجده سال تمام شمسی ارتکاب یابد در دادگاه کیفری یک ویژة رسیدگی به جرایم نوجوانان رسیدگی و متّهم از کلّیّة امتیازاتی که در دادگاه اطفال و نوجوانان اِعمال می‌شود، بهره‌مند می‌گردد.» (مادّة ۳۱۵ قانون آیین دادرسی کیفری- اصلاحی مورّخ ۲۴ر۳ر۱۳۹۴ کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی)‏با توجّه به مطالب فوق و برای جمع‌بندی، به طور خلاصه می‌توان گفت هرگاه شخصی، آگاهی نسبت به خود قانون نداشته باشد، دچار اشتباه حکمی شده است. اشتباه حکمی به دو نوع تقسیم می‌گردد که عبارتند از: اشتباه ناشی از جهل به قانون و اشتباه ناشی از تفسیر غلط قانون. علی‌القاعده «جهل به حکم رفع تکلیف نمی‌کند»؛ لکن قوانین کیفری ایران در برخی جرایم به طور صریح حصول اشتباه حکمی را مانع انتساب و اِسناد عمل مجرمانه دانسته است که در این بین به مواردی همچون جرایم حدّی (مانند شُرب خَمر یا زنا) می‌توان اشاره نمود.

امّا اشتباه موضوعی زمانی پیش می‌آید که شخصی، دانسته ظاهراً عمل مشروعی را انجام می‌دهد، ولی در تشخیص نوع عمل یا کیفیّات و نتایج آن در اشتباه است. به طور مثال، کسی قصد تخریب منزلی را داشته و تصوّر می‌کرده مال خود اوست، ولی پس از تخریب یا حین آن متوجّه می‌شود که منزل متعلّق به دیگری می‌باشد؛ یا اینکه کسی امانتی را به دیگری می‌دهد تا به شخص ثالث برساند و شخص گیرندة امانت به علّت اعتمادی که به صاحب امانت دارد، بدون تفحّص و بازبینی، کالا را در خانه خود قرار می‌دهد غافل از اینکه این کالا جزو اجناس قاچاق است. حال چنانچه عرفاً این اندازه اعتماد قابل قبول باشد، به آن اشتباه موضوعی گفته می‌شود. البته در برخی موارد باید بین شُبهة موضوعی با جهل موضوعی تفاوت قائل شد زیرا در جهل، اساساً هیچ نوع علمی وجود ندارد؛ در حالی که در شُبهه، درجاتی از علم وجود دارد تا جایی که آن را به «شک» نزدیک می‌سازد. ضمناً از دیدگاه حقوق جزای اسلام، جهل قُصوری را نیز باید از جهل تقصیری متمایز ساخت؛ زیرا جهل قصوری به این معنی است که شخص متّصف به جهل، در شرایطی قرار گرفته که به هیچ وجه نمی‌توانسته دسترسی به حکم یا آگاهی از حکم پیدا کند؛ مثل اینکه در جایی دورافتاده زندگی می‌کند که رابطه با مراکز دینی ندارد و رفت و آمد نیز مشکل یا ناممکن است. در گذشته، «جاهلِ قاصِر» را به «جاهل پُشت‌کوهی» تشبیه می‌کردند که نمی‌تواند از پشت کوه، خود را به شهر و مرکز آگاهی رسانده و کسب اطّلاع کند. البته شاید در زمان حاضر که وسایل ارتباط جمعی، همة جهان را به هم پیوند داده و کوچکترین حادثه‌ای که واقع می‌شود، بلافاصله به همة دنیا مخابره می‌گردد، جاهلِ قاصر وجود خارجی نداشته باشد.

لکن جهل تقصیری به این معنی می‌باشد که شخص جاهل می‌توانسته از حکم آگاه شود، امّا در اثر سهل‌انگاری و تقصیر به دنبال آگاهی از حکم نرفته است. بدیهی است جهل تقصیری زمانی موجب زائل شدن مسئولیّت می‌گردد که جاهل مقصّر، غیر مُلتفت بوده باشد. پس جاهلِ مقصّرِ ملتفت، معذور نیست، بلکه مسئول می‌باشد. ملتفت بدین معنی است که او متوجّه کار خود هست امّا احتمال می‌دهد این کار جرم باشد و می‌تواند بپرسد و آگاهی پیدا کند؛ ولی در عین حال، سهل‌انگاری می‌کند و بدون آنکه از کسی بپرسد، به ارتکاب آن عمل مبادرت می‌ورزد و سپس معلوم می‌شود که ندانسته، مرتکب جرم گردیده است. چنین جاهلی، معذور نیست. ‏مبحث دوم: تأثیر اشتباه قاتل در شخص مجنیٌ‌علیهگفتار اوّل: تعریفقتل ناشی از اشتباه جانی (قاتل) در شخص مجنیٌ‌علیه بدین گونه مطرح می‌شود که کسی قصد ارتکاب قتل شخص معیّنی را دارد و عملیّات اجرایی جرم را هم شروع کرده، امّا بنا به علّتی دچار اشتباه می‌شود و در نتیجه، شخص دیگری را به قتل می‌رساند. مثلاً کسی از روی دشمنی که با شخص الف دارد، قصد کُشتن وی را می‌کند و با تهیّة سلاح، در مسیر عبور وی کمین می‌گیرد تا او را هدف گلوله قرار داده و به قتل برساند؛ ولی به هنگام تیراندازی دچار اضطراب شدید می‌گردد و در نتیجه، به جای آنکه الف را نشانه بگیرد، عابری را هدف قرار داده و به زندگی وی خاتمه می‌دهد.

به این ترتیب، قتل ناشی از اشتباه در شخص مجنیٌ‌علیه یعنی ناکام ماندن جرمی که مقصود مرتکب بوده و وقوع جرم دیگر به علّت اشتباه اوست. مانند کسی که قصد قتل شخص معیّنی را دارد، ولی به هنگام تیراندازی بنا به جهاتی از جمله عدم مهارت در هدف‌گیری، اشتباهاً شخص دیگری را هدف گلوله قرار می‌دهد. در این مثال، فرض بر این است که تیر به خطا رفته و به دیگری اصابت کرده است. ‏حقوقدانان و اساتید حقوق جزا در مورد قتل ناشی از اشتباه در شخص مجنی‌ٌعلیه اصطلاحات مختلفی را به کار برده‌اند که از جملة آنها «قتل ناشی از خطای در شخص»، «قتل ناشی از اشتباه در هدف‌گیری«، «قتل ناشی از اشتباه در هدف«، «قتل ناشی از اشتباه راجع به شخص«، «قتل ناشی از خطای در اصابت» و «قتل ناشی از خطای در تیراندازی» می‌باشند.«دکتر عبدالقادر عوده»- استاد فقید حقوق دانشگاه‌های مصر- در مورد قتل ناشی از اشتباه در شخص در کتاب «التشریع الجنایی الاسلامی» می‌نویسد:

«منظور از خطای در شخص این است که مجرم، شخص معیّنی را قصد کند، ولی تیر او به یک شخص دیگری اصابت نماید. خطای در شخص همان خطای در فعل است و کسی که به طرف شخص معیّنی تیراندازی می‌کند و در هدف‌گیری خطا نماید و تیر او به شخص دیگری اصابت کند، در حقیقت در فعل خود [یعنی عُنصر مادّی جرم] خطا کرده است و خطای واقع شده نیز ناشی از فعلی می‌باشد که آن را قصد نموده است«. بنابراین قتل ناشی از اشتباه در هدف، ناشی از خطای مرتکب در عنصر مادّی جرم می‌باشد.بحث قتل ناشی از اشتباه قاتل در شخص مجنی‌ٌعلیه در حقوق کیفری ایران در مادّة ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی بدین شرح بیان شده بود: «در مواردی هم که کسی قصد تیراندازی به کسی یا شیئی یا حیوانی را داشته باشد و تیر او به انسان بی‌گناه دیگری اصابت کند، عمل او خطای محض محسوب می‌شود.» به این ترتیب، باید گفت مسئلة مطرح‌شده در این مادّه از مصادیق «شُبه موضوعیّه» بود. یعنی «اشتباه در شخص» صورت گرفته و این مسئله نیز به شدّت مورد اختلاف فقها و حقوقدانان قرار داشت. ‏بسیاری از حقوقدانان مادّة ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ را «اشتباه در هدف» می‌دانستند، در حالی‌که برخی مؤلّفان با توجّه به ابهام موجود در مادّه و با استنباط از مفهوم آن، «اشتباه در هویّت» را قائل بودند.

البته به نظر غالب اساتید حقوق کیفری، نمی‌توان مادّة ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ را حکم اشتباه در هویّت در باب قتل عمد به حساب آورد، حتّی اگر منبع مورد استناد، فتاوی و منابع معتبر فقهی باشد زیرا مهمترین منبع حقوق جمهوری اسلامی ایران، قانون است. مضافاً اینکه در تأیید این دیدگاه می‌توان به منطوق مادّه مذکور نیز نگرشی دوباره داشت و چنین استدلال کرد که اگر نظر مقنّن بر این بوده که مادّه ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ را حکم اشتباه در هویّت قرار دهد، پس چه لزومی به ذکر کلمه «شییی و حیوانی» بعد از کلمة «کسی» بود که تیر به او اصابت کرده است. یعنی اگر گلوله به حیوان یا شیئی اصابت کند، چگونه می‌توان آن را جنایت محسوب نمود و از نوع خطای محض به شمار آورد؟ ‏البته عدّه‌ای از حقوقدانان معتقد بودند که کاربرد اصطلاح «اشتباه در هدف» نیز در مورد مادّه ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ چندان مطلوب نبود، زیرا اساساً در این مادّه هیچ‌گونه اشتباه مصداقی وجود نداشت، بلکه آنچه موضوع این مادّه بود اصابت تیر به کسی بود که مرتکب، قصد فعل را نسبت به او نداشته است و قهراً نیز نمی‌توانست خواهان نتیجة حاصله باشد.

بنابراین شاید اصطلاح «خطا در تیراندازی» در مورد مادّة مذکور مناسب‌تر می‌بود. ‏به هر حال، باید گفت اشتباه در تیراندازی ناظر به موردی است که متّهم به قتل، مدّعی است که قصد کُشتن شخص معیّنی را داشته و به طرف او تیراندازی کرده است امّا در هدف‌گیری، مرتکب اشتباه شده و تیرش به شخص دیگری اصابت نموده و او کُشته شده است. در واقع، منظور از این نوع اشتباه آن است که بر اثر عواملی همچون خطا در هدف‌گیری یا وزش باد یا جا خالی دادن شخص مورد نظر و امثال آن، ضربه یا تیر کسی به جای آنکه به شخص یا حیوان یا شیء مورد هدف برخورد نماید، به فرد دیگری برخورد کند. ‏گفتار دوم: آیا مَحقونُ‌الدّم یا مَهدورُالدّم بودن هدف نخستین قاتل در تحقّق قتل ناشی از اشتباه در شخص مجنیٌ‌علیه مؤثّر است؟

عدّه‌ای از اساتید و صاحب‌نظران پاسخ این سوال را در مورد مادّة ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ «مثبت» می‌دانستند و بنابراین معتقد بودند که اگر هدف اوّلیّة قاتل مَحقونُ‌الدّم (مَعصومُ‌الدّم) باشد، قتل عمدی محسوب می‌گردد، لکن اگر هدف نخستین قاتل شخص مَهدورُ‌الدّمی باشد، قتل خطای محض است. امّا عدّه دیگری از حقوقدانان نیز جواب سؤال فوق را «منفی» می‌دانستند و بالاخره گروه سومی از مؤلّفان هم وجود داشتند که در مورد مادّه مذکور قائل به تفکیک شده و به انتقاد از آن پرداخته‌ بودند. ذیلاً نظرات این سه گروه را مورد بررسی قرار می‌دهیم:بند اوّل: گروهی که معتقد بودند مَحقونُ‌الدّم یا مَهدورُالدّم بودن هدف نخستین قاتل در تحقّق قتل ناشی از اشتباه در شخص مؤثّر است.برخی حقوقدانان در تفسیر مادّة ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ معتقد بودند که واژة «کسی» در عبارتِ «کسی یا شیئی یا حیوانی» مذکور در این مادّه، اشاره به انسان مَهدورُالدّم داشت و منظور از آن این بود که اگر کسی قصد کشتن یا مجروح کردن انسان مَهدورُالدّمی- مثلاً مهاجم یا شخص محکوم به اعدام- را داشته باشد ولی تیر او به انسان بی‌گناهی بخورد، عمل ارتکابی خطای محض خواهد بود؛ وگرنه عمل کسی که می‌خواسته انسان بی‌گناهی را بکُشد ولی بر اثر خطا در هدف‌گیری، انسان بی‌گناه دیگری را می‌کُشد، همچنان عمدی محسوب می‌شود.

استدلال این گروه آن بود که در قتل خطا، فعل قاتل اغلب کُشنده است ولی مرتکب، قصد مجنیٌ‌علیه را ندارد، به‌طوری‌که یا اصلاً قصد چیزی را ندارد یا قصد چیز یا حیوان و یا شخص دیگری را دارد، لکن اتّفاقاً مجنیٌ‌علیه در معرض قرار می‌گیرد و به این ترتیب، نتیجه‌ای که اصلاً مقصود نبوده، یعنی کُشتن این شخص خاص، به بار می‌آید. مانند اینکه قاتل اصلاً قصد پرتاب تیر را ندارد و فقط می‌خواهد که تفنگ خود را پاک کند یا قصد پرتاب به سوی چیزی یا حیوانی یا انسان دیگری که مَهدورالدّم است دارد، ولی تیر او به انسان خاصّی که مَحقوقُ‌الدّم می‌باشد برخورد می‌کند.

بنابراین اگر کسی تیری به طرف انسان مَحقونُ‌الدّمی بیندازد و تیر او در اثر عدم مهارت یا در اثر کمانه کردن یا فرار آن شخص، به فرد دیگری اصابت کند و موجب مرگ او شود، مورد از موارد قتل عمدی است. در واقع، حکم موارد استثنایی مذکور در مادّة ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰، ناظر به مواردی بود که مرتکب جرم قانوناً حق تیراندازی به طرف کسی یا شیئی یا حیوانی را در شرایط و اوضاع خاصّی داشته و به این منظور تیراندازی می‌کند، امّا تیرش به انسان بی‌گناه دیگری اصابت می‌نماید. مانند اینکه کسی در مقام دفاع از نفس یا ناموس خود و برای دفع حمله یا تعرّض، به طرف متجاوز تیراندازی می‌کند، لکن تیرش به انسان بی‌گناه دیگری که مطلقاً قصد تیراندازی به طرف او را نداشته و به طریق اولی، قصد کُشتن وی را نیز نداشته است، اصابت می‌نماید.

به این ترتیب، مادّه مذکور ناظر به مواردی بود که قاتل قانوناً حق تیراندازی داشته است. لذا در تفسیر حقوقی مادّة ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ باید گفت که این مادّه از نظر استنباط قضایی بدین گونه خواهد بود: «در مواردی هم که کسی قصد تیراندازی به طرف انسان واجبُ‌القتلی یا شیئی یا حیوانی را داشته باشد لکن تیر او به انسان بی‌گناه دیگری اصابت کند و موجب قتل او گردد، عمل خطای محض است.» ‏‏ «مرحوم عبدالقادر عوده» که جزء صاحب‌نظران فقه جزایی اهل سنّت محسوب می‌شود، در مورد قتل ناشی از اشتباه در هدف می‌نویسد: «در مواردی که فعل مقصود، حرام و مجرمانه باشد [مثل موردی که هدف نخستین قاتل یک فرد مَحقونُ‌الدّم است] خطای فعل در مسئولیّت جانی مؤثّر نخواهد بود؛ زیرا جانی، قصد مجرمانة انجام فعلی را به منظور کُشتن انسانی داشته است.» ‏فقهای مذهب مالکی و برخی از فقهای مذهب حَنبلی نیز جرم مرتکب را تنها در صورتی خطا محسوب می‌کنند که فعل مورد نظرِ مرتکب، حرام نبوده باشد و در صورت حرام بودن آن، مثل قصد تیراندازی به یک انسان بی‌گناه و کُشتن انسان بی‌گناه دیگر، جرم ارتکابی را عمدی محسوب می‌نمایند. ‏از بین فقهای شیعه «علامه کاشف الغطا» هم در کتاب «اصل الشیعه» معتقد به این نظر می‌باشد. ایشان می‌نویسند: «اگر [قاتل] کسی را هدف قرار دهد و [تیر] به دیگری اصابت کند و این هر دو مَحقونُ‌الدّم باشند، قتل عمدی محسوب می‌گردد و چنانچه کسی که مورد هدف قرار گرفته مَهدورُالدّم بوده و تیر اتّفاقاً به شخص مَحقونُ‌الدّم اصابت کرده باشد، جنایت شبه عمد خواهد بود.» ‏دلیلی که سابقاً در حمایت از این نظر توسّط حقوقدانان کیفری بیان شده بود، علاوه بر سیاق عبارت مادّة ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ (یعنی استفاده از واژة کسی در کنار واژه‌های شیئی و حیوان)، آن بود که در «تَحریر الوَسیله» که این مادّه از آن اقتباس گردیده بود، به «انسان مَهدورالدّم» اشاره شده بود. امام خمینی(ره) در کتاب «تَحریر الوسیله» مرقوم فرموده‌اند: «خطای محض که از آن به خطایی که شُبهه‌ای در آن نیست تعبیر می‌شود آن است که [قاتل] فعل و همچنین قتل را قصد ننماید مانند کسی که می‌خواهد حیوانی را شکار کند یا سنگی را می‌اندازد، پس به انسانی بخورد و او را بکُشد و از این قبیل است جایی که انسان مَهدورالدّمی را تیر بزند، پس به انسان دیگری بخورد و او را به قتل برساند.» به این ترتیب در کتاب اخیرالذّکر، پس از آنکه تحقّق خطای محض منوط به آن دانسته شده که نه قصد فعل و نه قصد قتل وجود داشته باشد، چند نمونه از مصادیق خطای محض به شرح زیر ذکر گردیده است: تیراندازی به سوی شکار یا انداختن سنگ و اصابت آن به انسانی و کُشتن وی و نیز تیراندازی به انسان «مَهدورالدّم» و اصابت آن به انسان دیگر و کُشتن او. ‏بند دوم: گروهی که معتقد بودند مَحقونُ‌الدّم یا مَهدورُالدّم بودن هدف نخستین قاتل در تحقّق قتل ناشی از اشتباه در شخص مؤثّر نیست.غالب حقوقدانان اسلامی، قتل ناشی از خطای در شخص را خطا در یکی از عناصر اصلی جنایت عمدی محسوب کرده و ارتکاب جنایت در این شرایط را بدون آنکه در قصد مرتکب تفصیل داده باشند، اعم از آنکه به قصد کُشتن انسان مَحقونُ‌الدّم یا مَهدورُالدّمی اقدام کرده باشد، از مصادیق جنایت خطای محض دانسته‌اند. ‏از یکی از فقهای معاصر در مورد قتل استفتایی به شرح زیر انجام شده است:

«شخصی به قصد زدن زید تیراندازی می‌کند و به عمرو اصابت می‌کند و می‌میرد و هر دو مَحقون‌الدّم هستند؛ آیا قصاص است یا قتل خطای محض می‌باشد یا شبه عمد؟» ایشان نیز در جواب بیان داشته‌اند: «حکم شبه عمد را دارد«. البته علّت اینکه فقیه مذکور در پاسخ به استفتاء بیان داشته که حکم شبه عمد را دارد این است که قتل، موضوعاً خطای محض است، امّا چون عمل از روی بی‌احتیاطی و بی‌مبالاتی و نیز با سوء‌قصد به جان شخصی انجام گرفته است، لذا در پرداخت دیه از مال جانی (نه عاقلة او) و در مدت دو سال قمری (نَه سه سال قمری)، حکم شبه عمد را دارد. ‏‏ مرحوم سیّد محمّدحسن مرعشی شوشتری در مورد نظر امام خمینی(ره) در کتاب «تحریرالوسیله» که فرموده‌اند: «و [قتل] خطای محض است جایی که انسان مَهدورالدّمی را تیر بزند، پس به انسان دیگری بخورد و او را به قتل برساند.» می‌نویسد: «حضرت امام(ره) که در تحریرالوسیله و در بیان خود لفظ انسان را به مَهدورُالدّم مقیّد کرده‌اند، برای آن است که قتل شبه عمد را خارج کنند؛ زیرا در مسأله ما نحن فیه، اگر مقتول، مَحقونُ‌الدّم باشد، قتل در حکم شبه عمد خواهد بود، کما اینکه گاهی قتل موضوعاً قتل عمد است، امّا ملحق به شبه عمد می‌شود.» ‏حقوقدانانی که معتقد بودند مَحقون‌الدّم یا مَهدورالدّم بودن هدف نخستین قاتل در تحقّق قتل ناشی از اشتباه در شخص مؤثّر نیست.

در مورد مادّة ۲۹۶ قانون مجازات اسلامی سابق مصوّب ۸ر۵ر۱۳۷۰ چنین استدلال می‌کردند این تصوّر که قانونگذار در این مادّه به قصد غیر مجرمانة جانی توجّه داشته و فقط موردی را شامل می‌شود که شخص با قصد جنایت بر انسانی مَهدورالدّم، فرد بی‌گناه دیگری را می‌کُشد، کاملاً غیر قابل توجیه است. زیرا علاوه بر اطلاق واژة «کسی» در عبارت «قصد تیراندازی به کسی»، وحدت سیاق نیز دلالت بر این دارد که ارتکاب جنایت با وجود خطای در شخص، در هر صورت خطای محض است. عبارت «… تیر او به انسان بی‌گناه دیگری اصابت کند» به روشنی بیانگر آن است که شخص مورد نظر جانی نیز مانند کسی که به خطا بر او جنایت واقع شده است، بی‌گناه بوده است.

برگرفته از اطلاعات